۱۳۸۵ آذر ۲۷, دوشنبه

نخستین قهرمان دوِ تاریخ

شاید دانستن این نکته که نخستین قهرمان دو جهان که بوده برای هرکسی نغز باشد. تاریخنویسان این جایگاه را از آن شولگی پادشاه سومری شهر باستانی اور می دانند.
شولگی پسر اورنامو که در سده بیست و یک پیش از زایش عیسا می زیست و چهل و هشت سال هم پادشاهی نمود خود را خدا می دانست و از نشانه های خداییش توانایی دویدنش را می نمایاند. برای نمونه از نبشته های به دست آمده از روزگار او به این داو می رسیم که او فاصله میان دو شهر باستانی نیپور تا اور را که بیش از صد مایل(نزدیک به صد و شست و یک کیلومتر) است دویده است. از اینرو برخی تاریخنویسان کنونی او را نخستین قهرمان دو جهان می دانند.
نوآوری ساخت برخی چیزهای دیگر مانند نخستین کاروانسرا را نیز از آن او می دانند.

برای آگاهی بیشتر دوستان را به خواندن این نوشتار سفارش می کنم.

۱۳۸۵ آذر ۱۸, شنبه

آیین مانی

مانی پیامبر ایران باستان و پدید آورنده آیینی بود که در فارسی امروز به نامهایی چند از آن دسته مانویگری،آیین مانی،آیین مانی و...خوانده می شود. مانی پسر فاتک و از تبار سپاهیان پارتی و از خاندانی سرشناس بود.پدرش در آغاز کودکی مانی به بابل در کشور عراق کنونی که در آن زمان بخشی از شاهنشاهی ساسانی بود رفت و به آیین گنوسی(وابسته به شناخت یا عرفان) مغتسله پیوست و اینچنین مانی از کودکی با پیروان این آیین آشنا شد و به آیین اینان زیست و بزرگ شد. وی در نوجوانی و بر پایه ادعای خود فرشته ای را دیدار می کند که او را به سوی آیینی به جز آنچه مغتسله باور داشتند رهنمون می کند. برپایه این الهامات او در آغاز جوانی آیینی را پدید آورد و آن را به نزدیکانش پذیراند. آنگاه دست به یک سری سفر تا هندوستان و بخشهای گوناگون شاهنشاهی ایران زد. در پایان سفر و در روز تاجگذاری شاپور یکم آیین تازه را به شاه و مردم آشکار کرد.(242 ترسایی)مانی از سوی پاره ای از نزدیکان شاه از آن دسته برادر شاه پشتیبانی شد و ایینش را به جای جای جهان آن روز گسترانید. در برابر این موبدان زرتشتی به ستیز با او و آیین همه گیرش پرداختند.سرانجام موبد موبدان کرتیر که مردی چیره بر کشور بود توانست فرمان مرگ او را از شاه بهرام دوم(274-293 ترسایی)بگیرد.
مانویگری آیینی بود آمیخته از دینهای کهن جهان باستان؛زرتشتی،ترسایی،مندایی،جهود و بودایی. اثر آیینهای یاد شده را در تار و پود دین نو به سادگی می شد دین. چنانکه اسطلاحهایی مانند مسیح و بودا که از دو آیین ترسایی و بودایی ستانده شده بود به گستردگی در این آیین به کار می رفت.
مانی پیامبر را شاید بتوان نخستین کسی خواند که بر این داو بود که واپسین پیامبر و کامل کننده همه دینهای پیشین است. او همچنین نخستین پیامبری است که آموزه هایش را خودش نوشت،کاری که خودش بدان پیوسته می بالید و بیان می داشت که آموزه های پیامبران پیشین به دست پیروانشان نوشته شده بود و نه خودشان. وی نویسنده این کتابهاست:انجیل زنده،گنج زندگان،اسفار،رازان،کتاب کوان،دیبان،مزامیر و نیایشها،ارژنگ و شاپورگان که آن را به شاپور یکم پیشکش نمود. همچنین روشی که مانی در گستراندن دین خود به کار برد روشی نغز و سودمند بود،نگارگری. مانی که خود نگارگری چیره دست بود با هنر نگارگریش باورهای خویش را برای مردم به نمایش می گذاشت.ناماورترین اثر مانی ارژنگ نیز پر از نگاره هایی از این دست بود. البته امروز بدبختانه از این اثر جز تفسیری که بر آن نوشته شده چیزی به جای نمانده است. از برای همین هنر بود که در ادب فارسی مانی را صورتگر چین می خوانند.شاگردان مانی نیز این روش تبلیغ آیین خود را پی گرفتند.
با مرگ مانی مانویان نیز زیر فشار کرتیر و پیروان پیورزش بودند،پس به ناچار به دیگر جاها کوچیدند هرچند که تا تازش تازیان و سده های پس از آن مانویان در ایران می زیستند،ولی پس از چیرگی عربهای مسلمان دیگر از آنان اثری در ایران به جای نماند!در سرزمینهای دیگر می توان از امپراتوری روم نام برد به ویژه سرزمین باستانی مصر کهبخشی از یافته های باستانی ما در باره مانویگری از این سرزمین است.سنت آگوستین که بسیاری از دانسته های ما درباره باورهای مانوی از اوست خود در آغاز یک مانوی بوده که در آینده به مسیحیت گروید و دشمن مانویگری شد.ولی مانویگری در سوی دیگر جهان که ترکستان چین باشد تا سده ها بالنده ماند. مار اَمّو فرستاده مانی به ترکستان چین نخستین کسی بود که این آیین را در آنجا پایه ریزی کرد.گرایش بوگوخان پادشاه اویغورها به آیین مانوی در سال 762 میلادی رخدادمهم و درخشانی در تاریخ این آیین بود زیرا با پیوستن و پستیبانی اویغورها از این آیین،مانویگری در چین توانست تا تازش مغولها به این سرزمین پایدار بماند.ناگفته نماند که بیشترین و برجسته ترین یافته های باستانشناسان درباره آیین مانی در حوزه فرمانروایی همین اویغورها به ویژه آبادی تورفان بوده است. دانشمندان آلمانی که پیشگامشان والتر برونو هنینگ بود از یافتن هنر مانوی دچار شگفتی بسیار شدند. برپایه یافته های ارزشمند آنان که امروز در کشور المان نگهداری می شود مانویان به جز نگارگری،در خوشنویسی و خنیاگری نیز بسیار چیره دست بودند.

برای آگاهی بیشتر به دوستان گرامی خواندن نسک ارجمند
هنر مانوی
نوشته هانش یواخیم کلیک کایت وبا برگردان ابوالقاسم اسماعیلپوررا پیشنهاد می کنم

۱۳۸۵ آذر ۱۵, چهارشنبه

فرانکها

فرانکها شاخه ای از قبیله های ژرمنی باختری بودند. اینان شاخه ای از سکاها یا کیمریان ایرانی تبار بودند در آغاز در کنار رود دانوب و کرانه دریای سیاه می زیستند و همسایگانشان انان را سیکامبرها می خواندند. ما آگاهیم که اینان نزدیک سال 11 پیش از زایش عیسی خود را فرانکو می خوانده اند. پستر اینان از خاستگاه اغازین خود به سوی کرانه های رود راین کوچیدند و پس از چندی بر بخش بزرگی از اروپا چیره شدند.بالا گرفتن کار آنها از سده چهارم ترسایی بود که بر بخشهای استراتژیک اروپا دست یافتند و سرانجام امپراتوری روم با اینان از در دوستی درآمد و پیمان همکاری بست و سرزمینهایی را نیز بدانها واگذار نمود. در سده پنجم ترسایی بود که آتیلا و هونهای تاراجگر به اروپا تاختند،رومیان به ناچار دست یاری به سوی فرانکها دراز نمودند و فرانکها نیز هونها را از مرزهای روم دور نمودند. سردار سپاه رومیان در جنگ با آتیلا مِرووِش نام داشت که پایه ریزی نخستین پادشاهی فرانکها نیز از اوست. این نخستین پادشاهی مروونژی نام داشت که تا میانه سده هشتم میلادی هم پایدار ماند.
در زمان همین دودمان نیز بود که کلوویس یکم شاه فرانکها آیین ترسایی را پذیرفت و اینچنین فرانکها مسیحی شدند. این رویداد نقش بسزایی در گسترش آیین مسیحی در اروپا داشت. فرانسویان امروزه کلوویس را نخستین پادشاه کشورشان می دانند.
در سده هشتم ترسایی بود که عربهای مسلمان توانستند بر اسپانیا چیره شوند و به سوی مرزهای فرانکها تاختند. در آن زمان مردی به نام شارل مارتل یا شارل چکش که خوانسالار پادشاهی مروونژی و نیرومندترین مرد کشور بود در جنگی به نام تور عبدالرحمان الغافقی سردار سپاه اسلام را شکست سختی داد و برای همیشه جلوی پیشرفت عربها را در اروپا گرفت.

در آینده فرزندان شارل مارتل به پادشاهی رسیدند و دودمان کارولنژی را پایه ریختند که نامدارترین شاهشان شارلمانی همزمان با هارون الرشید عباسی بود.
کارولنژیها نیز تا سده نهم ترسایی پایدار ماندند. با مرگ لویی پارسا واپسین شاه این دودمان فرزندانش کشورش را تکه تکه کردند و اینچنین کشورهای آلمان و فرانسه کنونی هستی یافتند.
به هر روی دودمانهای فرانکی تا زمان انقلاب بزرگ فرانسه بر این کشور فرمان راندند.
اینان نام خود را به کشور فرانسه نهادند و اثر بسیاری بر فرهنگ و تاریخ اروپا نهادند.زبان اینان فرانکی باستان بود.
واژه های فرنگ و فرنگی در زبان پارسی که اشاره به همه اروپا دارد برگرفته از نام این قوم و پیشینه چیرگی آنها بر اروپاست.
برای آگاهی بیشتر می توانید از پیوند زیر بهره گیرید:

ویکی پدیای فارسی

۱۳۸۵ آذر ۱۳, دوشنبه

بررسی واژه ترابری

ترابری واژه ایست در زبان پارسی کنونی که هممعنا با واژه
transport
در بیشتر زبانهای اروپایی. این واژه ریشه لاتین دارد و در زبان لاتین به گونه
transportare
بوده که از دو بخش ساخته شده است؛بخش نخست
trans-
که پیشومندی است به معنای آنسو،از این سو به آنسو و از میان را می‌دهد و برابر با پیشوند کهن ترا- در زبان پارسی می باشد. همچنین با
taro
در اوستا.
بخش دوم نیز
-portare
می باشد که معنای بردن را می دهد. بدین سان این واژه معنای بردن چیزی به سوی دیگر را می دهد. این واژه پسین با
peretush
اوستایی به معنای گذشتن،گدار و پُل نیز برابر است. بر همین پایه در سالهای نزدیک به واژه ترابری را از همین دو بخش یاد شده و برای پوشش نبود واژه
transport
در زبان ما بازسازی نمود. برخی از عربیگرایان هنوز هم برای ترانسپورت از اصطلاح حمل و نقل سود می برند.

۱۳۸۵ آذر ۱۱, شنبه

دردسری به نام وامواژگان تازی

درود بر یاران
در این نوشتار به گونه گذرا به پیشینه راهیابی واژگان تازی به ز بان پارسی و گرفتاریهایی که از این آلایش پدید آمده است خواهم پرداخت. امیدواره در آینده بیشتر در اینباره بنویسم.
نخستین برخورد پدران زبان پارسی که همانا پارسی باستان و پارسی میانه می باشند با زبانهای خانواده تازی می بایست پیش از برپایی شاهنشاهی هخامنشی رخ داده باشد. به هر روی گستره واژگان زبانهای سامی همانند عبری و آرامی در زبان پارسی بسیار اندک بود. در زبان پهلوی که پیش از پارسی دری زبان فراگیر ایرانیان بود بیش از همه واژگان آرامی راه یافته بود که از آن دسته می توان به واژگانی چون
شیدا
(هر چند درباره ریشه آنها بحث بسیار است)
راه یافت و در پارسی کنونی نیز به جای ماند.هزوارش که نوشتن واژه به آرامی و خاندنشان به پارسی بود بدین وامگیری زبانی یاری بسیار رساند.به هر روی این اندازه وامگیری چندان آسیب رساننده نبود. دردسر راستین از پس تازش تازیان به ایران آغاز گشت.اینان به همراه دین خود زبان خویش را نیز به ایران آوردند.نخستین واژه های تازی که به پارسی راه یافتند واژه هایی بودند که کاربرد دینی داشتند. به هر روی تا سده های نخستین اسلامی زبان تازی چندان به پارسی راه نیافت.ولی اندک اندک چون چنگار پنجه بر تار و پود زبان پارسی انداخت. نخست دیوانها از پارسی میانه به تازی برگردانده شد و واژگان تازی جایگزین همتایان پارسیشان شد.اینچنین کوشندگی در کار دیوانی نیازمند آموختن تازی گشت. دیگر اینکه دانشمندان ایرانی برای نگهداشت بسیاری از نامه های پدران ناچار آنها را به زبان تازی برگرداندند. اینچنین ایرانیان جنبش برگردان اثرها را برپا ساختند و به جز از پارسی از دیگر زبانها نیز نسکهایی را به زبان تازیان فرمانروا برگرداندند که هوده اش دگرش تازی از زبانی بی نام و نشان به زبان دانشیک زمان گشت.کسانی چون سیبویه شیرازی نیز با فراهمسازی دستور زبان تازی به این زبان ارزشی بخشیدند. اینکه تازی زبان دانش گشت جویندگان دانش را نیازمند دانستن این زبان می کرد.
راه دیگر راهیابی تازی به پارسی چامه سرایی بود. شاید روزی درباره خاستگاه چامه سرایی چیزی نوشتم ولی امروز به این گوشه از داستان چامه سرایی خواهیم پرداخت. می دانیم که نخستین ایرانیانی که پس از تازش تازیان چامه سرودند اینکار را به زبان تازی و به تراز عروض انجام دادند. اینان البته سراسر دلبسته به عرب نبودند جنانکه بشار پسر برد ایرانپرست نیز به همین زبان بر تازیان می تاخت،ولی خوب چامه سرایی در آن زبان با زبان تازی شناخته می شد.با انگیزش یعقوب لیث آزاده ایرانیان از سرودن به زبان بیگانه اندک اندک دست کشیدند و به ز بان نیاکان چامه سرودند. ولی البته در قالب عروض. این کار دشواریهایی را به همراه داشت از ان دست که گاه قافیه تنگ می آمد و یا زندان وزن کوتاه و بلند می شد،پس به ناچار هرجا که چامه سرایان تنگ آمدند از واژگان تازی بهره بردند تا چامه یشان از اوا نیفتند!حتا فرهیخته ترین چامه سرایان میهن ما چون فردوسی نیز از این آک پرهیز نکردند.البته سده ها به درازا کشید تا واژگان ناهموار تازی بر زنجیره درخشان سخن پارسی بنشیند.ولی آنچه در بالا گفته شد عربی دانی را به مایه ای برای سربلندی دگرانید چنانکه بزرگمردی چون حافظ نیز می گوید:
اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبی است زبان خموش و لیکن دهان پر از عربی است
شاید بگویید که چه باک از راهیابی واژگان بیگانه و یا همسنگ پنداری وامگیریهای پارسی از تازی با برای نمونه وامگیری انگلیسی از فرانسوی.خوب دوستان دو زبان انگلیسی و فرانسوی از خانواده زبانها هندو اروپاییند و آمدن یکی به دیگری آسیبهای سختی بر پیکره زبانشان نمی زند. وانگهی ما تنها با آمدن واژگان تازی به زبانمان روبه رو نیستیم،این واژگان به همراه خود قاعده و دستور زبان عربی را نیز به پارسی سرازیر کرده اند.برای نمونه اگر ما واژه ضرب را از تازی گرفته ایم ضارب و مضروب و ضریب و ضربت و مضاربه و ...واژه دیگر که ساختشان با دستور زبان پارسی همخوانی ندارد به پارسی راه یافته اند.حال آنکه پیش شرط راهیابی یک واژه به زبان دیگر حل شدن در سامانه دستوری آن زبان است،برای نونه به جای مضروب می باید می گفتیم ضرب دیده.دیگر اینکه آوای واژگان بیگانه ای که به زبانی دیگر راه می یابند باید با آوای آن زبان همسنگ شوند،برای نمونه همین ظرب
خوانده شود.اگرچه اینگونه خوانده می شود ولی شیوه نگارش آن نادرست است.البته به Zarb
گرفتاریهای خط در نوشتاری دیگر خواهم پرداخت.
از سوی دیگر ما واژگانی چند در زبان تازی داریم که به پارسی هم راه یافته اند.این واژگان در زبان مادر خود هرکدام آوایی جدا دارند ولی در زبان ما به یک صدا خوانده می شوند و این از دید معنایی زبان ما را دچار گرفتاری می کند مانند دو واژه غریب و قریب.
بیش از این در انگیزه به درازا کشاندن این نوشتار نیستم. در نوشته های اینده ام بیشتر به دشواریهای این واژگان بیگانه در زبان مادریمان خواهم پرداخت.