۱۳۸۶ اردیبهشت ۲, یکشنبه

باز هم فرهنگ‌سوزی

سد سیوند آب‌گیری شد. سیداتی ساداتی احسنت! چفیه‌های عربیتان را سفت‌تر ببندید. یاشاسین تاتارلر! آیین چنگیزی را زنده‌ساختید! جایی را می‌خشکانید و جایی را به آب می‌بندید. باروسیاهیتان چه می‌کنید؟ آن بخش‌هایی را که به زیر آب بردید شاید در اندیشه خامتان زیر آب کردن بخشی از افتخارات جهانی و یاد نیاکان این کشور است، زهی نادانی! پرده بر آتش نکشید پرده‌یتان می‌سوزد
گوشه‌ای از کارنامه‌ پدران این سرزمین را جهان خوانده‌است،بیندیشید که شما چه کار کرده‌اید

۱۳۸۶ فروردین ۲۷, دوشنبه

چیز کوچکی که از چشمها پنهان ماند

این روزها بازار نماهنگ‌ها داغِ داغ‌است. شاید در شبکه‌های بلاد کفر نماهنگ تازه دو خواننده زن باخترزمین را دیده‌اید. بیونسه و شکیرا(همان شاکره خودمان!) را می‌گویم که این روزها اگر شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان زبان یا فرنگی زبان را بالا-پایین کنید شدنی‌است که به دیدارشان خرسند شوید. دو دختر جوان و خوشآوا و پرهوادار سرزمین‌های افرنگ. صدایشان رساست و ...ولی خوب در اندیشه وصف این دو نیستم. خواستم به درونمایه این نماهنگ اشراه‌ای بکنم. با اینکه چندی‌است از پخش آن می‌گذرد هنوز واکنشی از ایرانیان ندیده‌ام. چرا ایرانیان؟ می‌گویم...ببینید دیدن نماهایی از تاریخ،فرهنگ و استوره‌های مردمانی که از نخستین تمدن‌های جهان بوده‌اند در اثرهای گوشه‌گوشه جهان شدنی‌است. برای نمونه هنگامی که گوِن استفانی گیسوی بلندش را از پنجره بیرون می‌اندازد تا دوستانش را به خوابگاه خود رهنمون شود،استوره های کهن ایرانی در برابر چشممان می‌درخشند. ولی مورد شاکره-بیانسه چیز دیگری است. بد نیست دوباره و این بار با ژرف‌بینی بیشتری آن نماهنگ را بازبینی کنید. نمایی از صحنه فیلمبرداری شده در درون نماهنگ دیواری‌است که نوشته‌های پیچ‌در پیچی بر خود دارد. ین نوشته‌ها به خط و زبان اوستایی هستند! جای شگفتی دارد که هنوز واکنشی ندیده ‌ام،ولی خوب گویا خود این دو خواننده هم‌میهنان ما را چنان خیره به خود کرده‌اند که کسی دمی چشم از ایشان برنداشته بوده تا به دیگر چیزهایی هم که در آن نماهنگ دیده می‌شود بپردازد. خوب ما که دیدیم می‌گوییم
خوب نمی‌دانم در آینده آنچه رخ داده-کشیده شدن برخی اندام این بانوان به آن نوشته‌های اوستایی و یا در بحثی کلی‌تر بهره‌برداری ابزاری از اوستا-چه واکنشی را می‌تواند برانگیزاند. ولی من خودم چنین رخدادهایی را به فال نیک می‌گیرم. باشد که نمادهای بیشتری از فرهنگ ایرانی در چنین جاهایی یافت شود تا بر تنه بمب‌های کشند و ویرانگر
یک نکته دیگر اینکه گویا بیگانگان بهتر از ما از آنچه که ما داریم بهره‌برداری می‌کنند. شاید تاکنون اینگونه به زیبایی خط اوستایی نگاه نکرده‌بودم!