تاریخ فراموش نخواهد کرد که روزی استالین انگشت بر مرزهای جنوبی شوروی نهاد و ناخرسندیش را از آن با رایزنانش در میان گذارد؛ تزار سرخ برآوردن آرزوی پتر بزرگ را در سر داشت.
هنگامی که در ۱۳۲۰ خورشیدی روس و انگلیس بر کشورمان دستیازیدند ایران با تنگنای دشواری روبهرو شد و بخشهایی از مام میهن با خطر هراستاک جدایی رودررو شدند. آذرابادگان، آتورپاتکان باستان، ماد کوچک یا آنگونه که تازیان میخوانندش آذربایجان دچار سایهٔ شوم جدایی از تنهٔ تاریخیش شد. رهاییش از چنبرهٔ استالینی با کاردانی و کوشش کهنهسوار سیاست ایران- احمد قوام- انجام پذیرفت. ولی داستان از کجا آغازید و قوام چگونه به پایانش رساند به کوتاهی در پی خواهد آمد.
سندهای تاریخی نشان میدهد که رژیم کمونیستی استالین پیش از چیرگی بر ایران به بهانهٔ پیوند با آلمان نازی در اندیشهٔ پارهپاره نمودن ایران بودهاست. برای این کار استالین پیش از آغاز جنگ کارگذارش در باکو-باقروف-را از آذربایجان شوروی(فراموش نکنیم که نام آذربایجان که امروزه زیب این جمهوری شده نامیاست من درآوردی که پیشینهٔ تاریخیای ندارد و در پی انگیزههای سیاسی بر آن سرزمین نهادهشدهاست) برای این خواست شوم برگزید. کار برای روسها چندان شخت نبود چرا که اذربایجان دور از پایتختبا سرنگونی رضا شاه و چیرگی شوروی دچار آشفتگی فراوان بود. در آغاز نیروهای استالینی دست به تبلیغات گستردهای زدند که آماج آن نشان دادن پیشرفتهای البته ویترینی آذربایجان شوروی بود. این تبلیغات بیشتر در کالبد هنر نشانداده میشد. همچنان برای یاری به مردمان آن سامان- و البته برای تبلیغات بیشتر- خوار و باری برایشان گسیل داشتند. شایان گفتن است که نام بیپایهٔ آذربایجان جنوبی نیز از همین هنگام در ادبیات سیاسی کمونیستها بر آذرابادگان باستانی چسباندهشد.
نباید جا نداخت که طرح شوروی برای تکهپاره کرده ایران تنها با آذربایجان بهپایان نمیرسید؛ آذربایجان و پس از آن کردستان پیشدرآمد طرحی بزرگتر برای پاککردن نام ایران از جغرافیای جهان بود. رهبری جدایی آذرابادگان بر دوس گروهی که به نام «فرقهٔ دموکرات آذربایجان» خواندهشدند نهادهشد.
یک نکتهٔ نغز آنکه مسکو در پی بهرهبری همهسویه از ایران بود و همزمان که اندیشهٔ پارهپارهکردن ایران را در سر میپروراند در پی گرفتن امتیاز نفت شمال نیز از ایران بود. برگ برندهٔ مسکو در گرفتن این امتیاز از ایران آذربایجان بود.
باری باقروف آنگونه که در پیش آوردم سامانده اصلی این داستان بود. او چارهٔ کار را در پدید آوردن حسی ملیگرایانه در کالبد ملتی تُرک میجست. اندیشهٔ ملتی ترک -که امروزه بیشتر در باورهای آنچنانی پانترکها میبینیم- را نخستین آرمینیوس وامبری مجار یهودیتبار پدیدآورد. این اندیشه در پی چیرگی عثمانی بر آذرابادگان در پی جنگ جهانی یکم به ایران راهیافت ولی حتا از سوی بسیاری از آذربایجانیها هم به ریشخد گرفتهشد. این بار باقروف برای نخستین بار این تز را با آمیزهای از بلشویسم برای پدیدآوردن یک ملت تازه در آذرابادگان آزمود. نام فرقه در مسکو برگزیدهشد. برنامهٔ فرقه را در شهریور ۱۳۲۴ رهبران آیندهٔ فرقه سید جعفر پیشهوری (کمیسار پیشین جنگل و همرزم میرزا کوچک خان)، صادق پادگان و میرزا علی شبستری در نشستی با باقروف و رایزنانش طرح کردند. یک ماه پس از آن فرقه هستیش را آشکار کرد و مجلس و ارتش برای خود به راه انداخت. همهٔ اینها الیته با برنامهریزی شوروی انجام پذیرفت. بد نیست که این هم گفتهشود که یکی از بهانههای برپایی فرقه رد اعتبارنامهٔ نمایندگی مجلس شورای ملی پیشهوری بود. رد اعتبارنامهٔ پیشهوری به دلیل پشتیبانی روسها در گزینش او در آذربایجانی که پایتخت در آن دیگر دست و دیدی صددرصد درستبودهاست.
در این گیرودار احمد قوام سیاستمدار کهنهکار در بهمن ۱۳۲۴ دگرباره بر صندلی نخستوزیری ایران نشست. این مرد کارزارهای دشوار راه نبرد با این تنگنا را گفتگو با سران شوروی دید. قوام در گذشته یک بار هم در کارزاری این چنین و در رویارویی با همین شوروی گیلان را از خطر بلشویسم و جدایی رهاندهبود که البته شرح آن در این جستار نمیگنجد. در این میان پیشهوری با دانش از پیشینهٔ سیاسی قوام از پا به میدان نهادنش هراسناک شده رخت جنگ پوشید، از آذریان خواست تا به ارتشش بپیوندند و کوشید تا مسکو را از دامی که قوام بر پیش پای آن ابرنیروی آن زمان پهن کردهبود بیاگاهاند. پیشهوری کسانی را برای آموزشهای جنگی بدانسوی ارس فرستاد و به یاری کاردارهای روسی دانشکدهٔ افسری برپا نمود.
از آن سو قوام به روسها وعدهداد که در برابر بازگرداندن آذرابادگان به ایران امتیاز نفت شمال را به ایشان خواهد سپرد. همزمان با این وعدهها شکایتی را نیز بر ضد شوروی در شواری امنیت سازمان تازهبرپاگشتهٔ ملل متحد به جریان انداخت که نغز است که بدانید که نخستین شکایتی بود که در این سازمان طرح میشد. همچنین او پذیرفت که اختیاراتی به فرقه دهد و در این راستا سران فرقه را پس از همداستانی با روسها در شهریور ۱۳۲۵ به تهران دعوت کرد. فرقه بر این خواست گردن نهاد ولی خوب میدانست که این آغازی برای پایان کارش آست. با این همه شوروی از یاریرسانی به فرقه بازنایستادهبود. پیشهوری پیششرطهایی برای گفتگو با تهران طرح کرد که اینها بخشهایی از آنند: خودمختاری آذربایجان، بخشکردن زمینهای کشاورزی میان کشاورزان، برخورداری از پلیس و ارتش مستقل، رسمیت زبان ترکی در آذربایجان، بخشش بزههای فرقه و افزایش شمار نمایندگان آذربایجان در مجلس شورای ملی
دنباله دارد
۱۳۸۸ فروردین ۷, جمعه
اشتراک در:
پستها (Atom)