اگر بخواهم به کوتاهی از سلوکیان سخن برانم باید بگویم که آنگاه که اسکندر در ۳۲۳ پیش از زایش عیسای ناصری در بابل به بیماری آمیزشی مرد چون از او فرزندی نمانده بود پس سرداران بزرگش هر یک برای جانشینی او دندان تیز نمودند و آنانی که تا دیروز در کنار یکدیگر با مردمان جهان میجنگیدند به یکبار بر سر به دست آوردن داراییهای تاراجشده شمشیر به روی یکدیگر کشیدند؛ ولی چون کار به جایی نرسید به ناچار هر یک به فراخور زور بازو و تیزی شمشیر سرزمینی را برداشت و در آن به پادشاهی پرداخت. بطلمیوس نامی در مصر و سرزمینهای آفریقایی که اسکندر به چنگ آورده بود دودمان بطلمیوسی را به راه انداخت و دیگران در بخشهای اروپایی از امپراتوری مقدونی فرمان راندند. ولی بخشهای آسیایی سرزمین اسکندر به سرداری رسید به نام سلوکوس. این سلوکوس که نامش در یونانی معنای بسیار سپید را میدهد از خاندانی بود که از دیرباز حتا تا پیش از آنکه مقدونیه کوچک بر همهٔ یونان چیره شود در کنار دودمان اسکندر بودند. این سلوکوس در آغاز توانست در ۳۱۲ سال پیش از زایش عیسا بر بابل در عراق کنونی چیره شود و اندکاندک بر ایلام (خوزستان و لرستان کنونی) و ماد( آذربایجان کنونی) دستیازد. او سپس به پیشروی در سرزمینهای ایرانی دنباله داد تا اینکه به هند رسید ولی چندره گوپترا پادشاه نیرومند هندوستان جلوی پیشروی او را گرفت. این سلوکوس که بدو لقب نیکاتور یا پیروزگر دادهاند شهری را نیز در میانرودان(بینالنهرین) ساخت و به نام خود سلوکیهاش نامید. سلوکیان پس از بنیادگذارشان سلوکوس با گرفتاریهای بسیاری دست به گریبان بودند. در باختر همتبارنشان در یونان و مصر در اندیشهٔ چسباندن سرزمینهای سلوکی به خاک خویش بودند. از دیگر سو ساتراپهای زیردستشان هم هر از چندگاهی سر به شورش برمیداشتند که برای نمونه یکی از این شورشها در بلخ روی داد و سرانجامش پدیدآمدند دولتی یونانی در آن سرزمین و بخشهای دیگری از ایرانی خاوری به نام دولت باختر بود. خود ایرانیان نیز که چندان دل خوشی از این بیگانگان نداشتند هر از چند گاهی میشوریدند که بزرگترین این شورشها شورش ارشک و پهلوانان پارتیش بود که در سرزمینهای خاوری دریای مازندران روی داد و سرانجام یکی از دلیلهای سرنگونی سلوکیان گردید. کوتاه بگویم که با اینکه پادشاهی سلوکی نزدیک به ۲۵۰ سال به درازا کشید تنها نزدیک به هفتاد سال از این زمان اینان برهمه ایران و تنها نزدیک به ۱۷۰ سال بر بخشهایی از ایران باختری چیرگی داشتند و در پایان کارشان نیز ایشان تنها بخشهایی از سوریه کنونی را در دست داشتند.
سلوکیان برای آنکه بتوانند در ایران پابرجا بمانند همان سیاست یونانیسازی اسکندر را پیگرفتند، بدین گونه که شهرهای یونانی چندی در سرتاسر ایران ساختند. این شهرها هم سپاهیان سلوکی را فراهم میساخت و هم از شورش ایرانیان پیشگیری میکرد. همچنین ایشان کوشیدند که فرهنگ یونانی را در میان ایرانیان رواج دهند که بیش از همه این کار در میان دارایان و اشراف ایرانی پاسخ داد تا تودهٔ مردم. با این همه خود سراسر از ایرانی شدن دور نمادند. بسیاری از شاهان سلوکی فرزندان ایرانی داشتند، در میان برخی از سلوکیان نامهای ایرانی رواج داشت. دربار سلوکی دیگر یک دربار سراسر یونانی نبود و فراموش نکنیم که خود اسکندر هم آمیزش با ایرانیان را به مقدونیان سفارش کرده بود. در سپاه سلوکی نیز ایرانیانی به پیشه سربازی میپرداختند که بیش از همه تیرانداز بودند. با این همه سلوکیان سراسر خود را با ایرانیان برابر نمیدیدند، آنچنانکه مشیرالدوله پیرنیا یادآوری میکند:
رفتار سلوکیها با ایرانیان مانند رفتار آقایان با اتباعشان بود. یا مثل رفتار مردمان غاصب به مردمان مغلوب
ایرانیان نیز سراپا یونانی نشدند و ایرانی بودن خود را فراموش نکردند و همه چیز فرهنگ ایشان را نپذیرفتند. برای نمونه داستان همجنسگرایی که برای یونانیان به گونهٔ فرهنگی پذیرفتهشده درآمده بود در ایران راه نیافت و ما در این میان دربارهٔ انگیزه خیزش ارشک به چنین داستانی که ساتراپ یونانیای به یکی از جوانان ارشک چنین دیدی داشته و... برمی خوریم که حتا اگر ارزش تاریخیش اندک باشد باز نگاه ایرانیان را به این سویهٔ خوار فرهنگی یونانی نمایش میدهد. ولی با این همه که گفتن نباید از چند نکته چشم بپوشم؛یکی آنکه مقدونیان بر دیگر تازندگان بر این آب و خاک دگرگونیهایی داشتهاند، برای نمونه خاستگاه نژادیشان با ایرانیان یکسان بوده، زبانشان که یونانی بوده همریشه با زبانهای ایرانی است،در راه اندیشههایشان پیورز(متعصب) نبودند،به فرهنگ ایرانی و ایرانیان سراسر به خواری ننگریستند و از همه بالاتر اینکه خودشان فرهنگ بالندهای داشتند و از یک شهریگری ارجمند بهرهمند بودند و نه چون دیگر تازندگان به این سرا بیابانگردانی بیفرهنگ و شهرندیده باشند. همچنین از بر هم آمدن فرهنگ یونانی و ایرانی تکانی در اندیشهها و دانش و شهریگری هر دو سرزمین و مردمانش پدیدار گشت. با این همه چیرگی ایشان بر ایران بیزیان هم نبودهاست.
در پایان سلوکیان که در زیر فشار اشکانیان و همتباران یونانی-مقدونیشان و نیز تاخت و تاز ارمنیان به فرمان پادشاه نیرومندشان تیگران یکم کمرشان شکستهشده بود با رسیدن رومیان به سوریه جانشان نیز به سر رسید.
۴ نظر:
مقاله جالبی بود فقط درمورد علت مرگ اسکندر حره و حدیث های مختلفی هست یکیش رو که دو سه هفته پیش خوندم این بود که در اثر تب ناشی از باتلاق جونش رو از دست داده شاید نسبت دادن بیماری آمیزسپشی ناشی از خصومت های شخصی یا قومی باشه ....!
سپاس. بله درست میگویید، دور نیست که این دلیل مرگ هم ریشه در دشمنی تاریخی داشته باشد و خود من هم از این کینهٔ تاریخی دور نمانده باشم! اگرچه بسیاری به اینکه اسکندر در سالهای واپسین زندگیش در فساد غرق شده بود اشاره کردهاند و برخی ایرانیان را سببساز در فساد غلتاندن اسکندر میدانند و... ولی خوب برای اینکه دید تاریخی درستی داشت بهتر آن است که از احساسات و پیورزیهای نژادی دور بمانیم. میکوشم در آینده بیشتر بدین نکته توجه کنم. باز هم سپاس.
وبلاگ شما در بین 100 وبلاگ برتر نظر سنجی پرشین بلاگ قرار دارد از شما دعوت میکنیم در مراسمی که به همین مناسبت برای تقدیر از وبالگ نویسان برتر ترتیب داده شده است شرکت فرمائید . برای ثبت نام و دریافت اطلاعات بیشتر می توانید از روز یکشنبه یازدهم خرداد بین ساعات 16 تا 20 با تلفن های زیر تماس خاصل فرمایید .
تاریخ برگزاری 23 خرداد ماه
محل برگزاری دانشکده مدیریت دانشگاه تهران
ساعت : 16 الی 19
09354224229
09359459999
وبلاگ شما در بین 100 وبلاگ برتر نظر سنجی پرشین بلاگ قرار دارد از شما دعوت میکنیم در مراسمی که به همین مناسبت برای تقدیر از وبالگ نویسان برتر ترتیب داده شده است شرکت فرمائید . برای ثبت نام و دریافت اطلاعات بیشتر می توانید از روز یکشنبه یازدهم خرداد بین ساعات 16 تا 20 با تلفن های زیر تماس خاصل فرمایید .
تاریخ برگزاری 23 خرداد ماه
محل برگزاری دانشکده مدیریت دانشگاه تهران
ساعت : 16 الی 19
09354224229
09359459999
ارسال یک نظر