اندکی پس از این رویدادها جنوب ایران نیز ناآرام شد، شورشیان جنوب خواستار کنارگذاشتن کمونیستها از کابینه بودند. قوام بیرایزنی با وزیرانش به گفتگو با شورشیان پرداخت؛ این کار و کُنشهای دیگر او تودهایهای کابینه اش را به قهر واداشت. قوام هم در پی آن به بازسازی کابینهاش پرداخت و آنها را کنار زد. او به ناگهان و آشکارا با حزب توده به نبرد پرداخت و همزمان خود را برای لشکرکشی به آذرابادگان آماده مینمود. در برابر برای خواباندن خشم شوروی تاریخ انتخابات مجلس پانزدهم را که میبایست قرارداد نفت شمال در آن به تصویب رسد اعلام داشت. در آذر ۱۳۲۵ قوام آشکار ساخت که برای پاکیزگی انتخابات ناچار به گسیل نیرو به آذرابادگان است. در آغاز ارتش را به زنجان فرستاد( برپایهٔ موافقتنامه با فرقه زنجان در اختیار دولت مرکزی بود). قوام برای پایان بخشیدن به داستان آذرابادگان آماده میشد. در برابر تهدید شوروی به واکنش جهان را آگاه ساخت و پروندهٔ شکایت ایران را در شورای امنیت آمادهٔ به جریان انداختن نمود. او به رهبران فرقه پیغام فرستاد که ارتش برای نگهبانی از پاکیزگی انتخابات بدان سامان میآید و جلوگیری از درونشُد ارتش به آذربایجان کاری ناقانونیاست. فرقه از درون دچار گسست شد. پیشهوری بر این باور بود که باید با دولت مرکزی جنگید. ولی دستور استالین جز این بود؛ «دست از پایداری بردارید تا قرارداد نفت در فضایی آشتیآمیز پیش رود.» با این همه روسها برای واپسین بار قوام را از اقدام به دید خود خطا نهی کردند، ولی این بار قوام در برابر تهدیدشان بیاعتنا ماند. در ۱۲ آذر ۱۳۲۵ پیشهوری تبریزیان را به ایستادگی در برابر ارتش فراخواند، ولی یک هفته پس از آن ارتش به پشتیبانی ایل ذوالفقاری و شاهسونها به آذربایجان فرود آمد و دو روز پس از آن به تبریز دست یازید. رهبران فرقه یا تسلیم شدند یا به خاک شوروی گریختند. ارتش بی درد سر چندانی شهرهاهی آذرابادگان را یکی پس از دیگری آزاد نمود. پیش از رسیدن ارتش دارایی هواداران فرقه از سوی تودهٔ مردمان به تاراج بردهشده بود. البته خشونتی هم با هواداران فرقه دیده شد که جای شرم داشت. (قوام در آن زمان برخوردهای خشونتآمیز با هواداران فرقه را خودسرانه خواندهبود). بسیاری از هواداران فرقه بدانسوی ارس گریختند که بسی از ایشان نیز به زودی سر از اردوگاههای مرگبار کار سیبری درآوردند تا امکانات گهوارهٔ پرولتاریا را بهتر بچشند! پیشهوری و یارانش چندی را در آنسوی ارس به آموزش جنگهای چریکی در کوههای گنجه گذراندند تا سرانجام وی در تابستان ۱۳۲۶ در تصادفی که گویا ساختگی بود کشتهشد. استالین هرگز بر نفت شمال دست نیافت و آذرابادگان را هم از کف داد. اینگونه و اینگونه آرزوی پتر بزرگ هم برای دست یافتن بر آب های گرم جنوب نیز به جایی نرسید.
و قوام؛ آزادی آذرابادگان واپسین کار این پیر سیاست ایران بود. او چندی دیگر هم در گود سیاست ایران ماند، ولی روزگار سرانجام خوشی را برایش رقم نزد. سرنوشت این خردمند ورزیده از حوصلهٔ این جایگاه بیروناست، باد تا در جای دیگر بدان بپردازیم.
با یاری از کتاب خواندنی در تیررس حادثه نوشتهٔ حمید شوکت، نشر اختران
۱۳۸۸ فروردین ۲۲, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر