در سرنوشت ملتهای گوناگون در گوشهگوشهٔ جهان عاملهای بسیاری نقش داشتهاند که بررسی تکتک آنها از حوصلهٔ یک نوشتار بیروناست. از آن جرگه میتوان به تبار، فرهنگ، همسایگان و باروری زمینها انگشت نهاد. آنچه امروز من میخواهم به کوتاهی بدان اشاره کنم جایگاه جغرافیایی در سرنوشت ملتهاست.
تمدنهای نخستین در کنار رودها برپاشدند و این برمیگردد به جایگاه کشاورزی در بنیاد شهریگریها. رود نیل و شاخههایش سبب نیکبختی مردمان قبطی طربانگیزی مصر گشت. اگرچه این سرزمین بارور در میان انبوهی شن و ریگ نابارور همسایه همواره رشک همسایگان را برمیانگیخت، گاه هیکسوسها بر آن چیره میگشتند و زمانی ایرانیان بر آن سامان دست مییازیدند، آنگاه یونانیان و رومیها. از آنجا که رگ زندگی مصر رود نیل بود، پس هستهٔ بنیادین این کشور بر درازای این رود بود. بیابانهای دو سوی مصر جذابیتی برای فرمانروایانش نداشت و اگر لشکری هم میکشیدند آماجشان دست یازیدن بر هلال بارور در باختر آسیا بود. خوب با همهٔ دیرزیای تمدن مصر کنترل کشوری دراز در دو سوی یک رود و دست کم پاسداریش در برابر بیاباننشینان همسایه دشوار مینمود، و سرانجام یکی از این همسایگان- که عربهای بسیار بسیار فرهنگدوست بودند!؛ در زمانی که شمشیر رومیان در جنگهای فرسایشی با ایرانیان کُند گشتهبود ریشهٔ فرهنگ مصر را خشکاند
ولی خود رومیان که آغاز کارشان از شهر رم آغاز گشت کار خود را با چیرگی بر همسایگانی چون اتروسکها آغازیدند. ایتالیا سرزمین نخستینشان جایگاهی بس استراتژیک داشت، تنها از سوی شمال به خشکی پیوسته بود و در شمال هم رشته کوه آلپ دیواری طبیعی در شمال این سرزمین فراهم میساخت که آنان را از تازش دشمنان در امان میداشت. این دیوار تنها از دو سوی چ و راست راهی به نسبت هموار به بیرون داشت- که میدانیم فروپاشی روم هم از سوی راست همین دیوار آغاز شد-. وانگهی گسترش روم کاری شگرف بود. چیرگی بر سلتها و ژرمنها در میان جنگلهای انبوه و جلگههای پهناور کار سترگی بود. دست یازیدند بر شمال آفریقا و پیشروی در آسیا تا سوریه نیز به رویا میماند. این امپراتوری توانمند تا به بریتانیا در شمال اروپا هم پیشرفتهبود. اگرچه بنمایههای فرهنگی و شهریگری یونان باستان چراغ راه اینان گشت، ولی آیا اگر برای نمونه عربهای مهربان بر این چراغ دست مییافتند آن را خاموش نمیکردند و نفتش را هم بر سر چراغدار نمیریخته و از لذت گیراندن و سوزاندن آن نگونبخت خود را محروم میداشتند!؟
به حاشیه نروم؛ ارادهٔ رومی، سرزمینهای پرباری که بر آنها چیرهشد و پیشینهٔ تمدنیای که از آن بهرهبرد روم را توانمند نمود. ولی کنترل چنین سرزمین گستردهای آسان نبود، آن هم در گذار سدهها. در خاور ایرانیان دلاورانه روم را میآزردند؛ همنژادان آریایی ما هم در کنار ژرمنها و در آینده هونها در اروپای خاوری سرزمینهای رومی را به ستوه آوردند. آیین ترسایی با همهٔ جذابیت آغازینش دیگر اندیشهها را برنمیتابید و سرانجام خشکدینی و فساد را برای رومیان ارمغان آورد و تنهٔ روم در درون خشکید. آنگاه تلنگر گتها آن کاخ بلند را فروریزاند.
مردمان برخی سرزمینهای بیپدافند طبیعی در برابر گذر زوام پایداری نیاوردهاند. برای نمونه سکایان آریایی در سکاستان که در جنوب روسیهٔ کنونی بود با همهٔ دلاوریشان در برابر تازش مردمان زردپوست آسیای خاوری تاب نیاوردند و از میان رفتند و این از برای سرزمین کمابیش یک دست و بی فراز و نشیبشان بود. آنچنان که برای نمونه خزرها که در آینده جایگزینشان گشتند هم نتوانستند سرزمین پایایی را پایه ریزند.
نمونهٔ دیگری را که دوست دارم بیاورم مردمان اسکاندیناویاست. این شبه جزیرهٔ سرد و یخزده هم در آن سوی دریایها دست نیافتنی مینمود و هم کسی انگیزهای برای تاختن بدان سامان نداشت. این مردمان وایکینگ دلیر این سامان بودند که برای سالیان دراز دیگر بخشهای اروپا را میدان ترکتازی خویش نموده بودند. چیرگی آلمان نازی هم بر نروژ در جنگ جهانی دوم هم به یاری نیروی دریایی پیشرفته و به طمعهایی که در گذشته انگیزهٔ کشورگشایی نبودهاند انجام پذیرفت.
اکنون که بحث نیروی دریایی پیش آمد میتوان استرالیا را هم نمونه آورد. تا سدههای نزدیک به ما و پیش از آنکه هلندیها آن سامان را بیابند نه کسی میدانست چنین سرزمینی هم هست و نه مردمان بومیاش با دیگر قارهها در پیوند بودند. از همین رو این بومیان تهی از هر مدنیتی بودند و فرهنگی بسیار نخستین داشتهاند. چیرگی اروپاییان هم بر آن به سادگی انجام پذیرفت. این دوری از دیگر قارهها شامل حال بومیان آمریکا و نیز سیاهپوستان بخشهای گستردهای از آفریقا هم میشود. اسکیموها را هم میتوان به همین فهرست افزود. در میان آنها بومیان آمریکا که از باروری سرزمینشان بهرهمند بودهاند نیمچه تمدنی برپاکردهاند ولی در برابر شهریگریهای آسیایی و اروپایی هیچ شمرده میشد. برای نمونه چرخ -که از نخستین ساختههای دست مردم شهری بود- تا آمدن اسپانیاییان بدان سامان ناشناخته بود.
امروزه فرانسه با پیشینهٔ انقلابها و مردمسالاریش از کشورهای پیشگام در فرهنگ و آزادی شمرده میشود. این کشور در باختریترین بخش اروپاست. زمینهای بارور و پهناوری هم دارد. از زمان تازش فرانکها- که این کشور نام خود را هم از اینان به وام دارد- چندان زیر و زبریای بر سر فرانسویان نیامدهاست. گاه وایکینگها به نورماندی -در شمال فرانسه- میتاختند و زمانی فرانسویان پنجه در پنجهٔ همسایگان انگلیسی یا آلمانیشان میانداختند. دور بودن این کشور از آسیای شمالی که پیوسته مردمانی از آنجا به آماج تاراج بر سرزمینهای دیگر سرازیر میشدند فرانسویان را از بیفرهنگیهای این مردمان در پناه میداشت. عربها هم به یاری کوههای شمال اسپانیا و نیز دلیری شارل مارتل نتوانستند دین مبین را بر ایشان بسپوزند. با این همه این سرزمین آن چنان پرت هم نبود که از رد و بدلهای دانشی و فرهنگی دور بماند. این همه ثباتی نسبی را به مردمان این کشور بخشید که در سایهاش فرانسه فرانسه شد.
ولی ایران چه!؟ پیشتر هم اشاره کردهام، ایران را شاید بشود گفت که در میانهٔ جهان باستان جای داشتهاست. گره میان دو بند آسیا و اروپا. ایران از جنوب باختری و شمال خاوری( و گاه از شمال و باختر) همواره در نبرد با بیاباننشینان بیتمدنی بودهاست که در اندیشهٔ تاراج سرزمینهای آبادش بدان تاختهاند. در شمال کوههای قفقاز اگر چه خود سپری نیرومند بوده ولی گاه خزرها و در دورههای نزدیکتر روسها از آن گذشته و ما را آزردهاند. عربها از جنوب باختری بر سرمان آن آوردهاند که هنوز هم میبینیم. پستی و همواری میان رودان کار تاخت تاز تازیان را آسان نموده و امروز پایتخت باستانی ایران در سرزمینی انیران به جای ماندهاست. پهناوری فرارود هم پای ترکان و سپس مغولهای همتبارشان را بدان سامان باز نمود و امروزه جز تاجیکان -و گروه اندکی ایرانینژاد دیگر- که در پناه کوهها و درهها دودهٔ جمشید را زنده نگاهداشتهاند، دیگر سرزمینهای این سامان به نام مردمانی نیمهترک-نیمهمغول خوانده میشود. نامهایی چون ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان و...به هر روی ایران سیاسی امروز را میتوان پسراندهشده به پناهگاههایی طبیعی دانست. اروند در جنوب باختری و ارس در شمال باختری و نیز کوههای کردستان و بیابانهای بلوچستان همه مرزهای طبیعی امروز ایرانند.
۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
درود بر شما
نگارخانه نوین هخامنشیان : http://www.hakhamaneshian.ir/negarkhane/index.htm
تالار گفتمان هخامنشیان : www.hakhamaneshian.net
تارنمای هخامنشیان : www.hakhamaneshian.ir
درود بر شما,
من نوشتههایی از شما در تارنمایی دیگر خواندم که به خوبیهای جایگزینی دبیره زبان فارسی اشاره کرده بودید و در جایگاه پیشنهاد, از دبیره سیرلیک نام برده بودید.
میخواستم بدانم که چرا جایگزین شما, دبیره سیرلیک و نه دبیره لاتین که برای ایرانیان بسیار آشناتر بوده و این روزها همه ابزارهای الکترونیکی آن را پشتیبانی میکنند, بوده است.
سپاسگزار میشوم در این زمینه روشنگری کنید, من نیز در گزینش میان این دو دبیره لاتین و سیرلیک چندان دل استوار نیستم, تنها اینکه دبیره سیرلیک را بسیار زیباتر و دلنواز تر میبینیم, ولی از سوی دیگر دبیره لاتین را روزمره و آشنا تر.
آدینه.
درود؛ راستش من به روشنی هیچ کجا نگفتهام که سیریلیک باید جایگزین دبیرهٔ کنونی شود، تنها آن را در جایگاه یک پیشنهاد پیش کشیدهام. چرا سیریلیک را پیشنهاد کردهام؟ به کوتاهی میگویم:
۱.نخستین خطیاست که برای جایگزینی دبیرهٔ کنونی پیشنهاد شده(از سوی آخوندزاده)
۲.هماکنون زبان فارسی را در تاجیکستان با آن مینویسند.پرسش بیشتری هست بفرمایید
ارسال یک نظر