پیرامون شیروخورشید بسیار گفته و نوشته شدهاست، به ویژه دربارهٔ تبار ایرانی یا انیرانی یا شکل ظاهرش. بدین جستارها در این نوشتار کمتر خواهم پرداخت و میکوشم تا از زاویهای دیگر ارزش آن را نشان دهم.
نخست دربارهٔ تبارش، اندیشمندانی چون مینوی و تقیزاده بر انیرانی بودنش پای فشردهاند. ولی آیا شیر خورشید نشانی بیگانه است؟ هم شیر و هم خورشید در میان بسیاری ملتها از دیرباز جنبههای نمادین قدسی داشتهاند. خورشید آن گوی گدازان در آسمان آبی که گیاهان سر به سویش برمیافرازند نزد بسیاری از باستانیان جایگاهی یزدانی داشتهاست. نزد ایرانیان نیز خورشید ارجمند بوده است، برای نمونه این سرودهٔ فردوسی را بنگرید که در آن مایهٔ سوگند یکی هم خورشید است:
به دادار دارنده سوگند خورد
به روز سپيد و شب لاژورد
به خورشيد و ماه و به تخت و کلاه
به مهر و به تيغ و به ديهيم شاه
و همچنین خورشید نمادی برای دلبر و فرمانروا هم گشت که از حوصلهٔ این نوشتار بیرون است.
همچنین جانوران نیز از دیرباز الهام بخش یا ایزد بسیاری از مردمان باستان بودهاند. برای نمونه ایرانیان گراز را نماد ایزد ورثرغنه یا بهرام میدانستند، جانوری که امروزه هم در بیشههای ایران دیده میشود و امروزه به نماد پلیدی در چشم و مغز مسلمانان بدل گشتهاست زمانی نماد دلیری و جنگاوری بودهاست و زیبندهٔ نام شهری چون برازجان (جایگاه گراز) و کسانی چون شهربراز (گراز کشور) و به احتمال ارداویراز. بگذریم؛ شیر هم که تا زمانی نه چندان دور از ما در بیشههای ایران دیده میشد از نمادهای کهن دلبستهق آریاییان بودهاست. در قالی کهن پازیریک نقش شیر دیدهمیشود. در میان مهرپرستان شیر یکی از درجههای بالا و کمتردستیافتنی این آیین بودهاست. در سنگتراشههای ایرانی شیر بسیار دیده میشود. گذاشتن شیر سنگی بر روی گور هنوز هم در نزد برخی از بختیاریان زندهاست. همچنین با فردوسی به درفش شیرپیکر ایرانیان اشارهها دارد:« نشان سپهدار ایران بنفش / بر آن باره زد شیرپیکر درفش»
اگرچه نمادهایی وابسته به میانرودان و نیز ایران باستان یافت شدهاست که شیر و خورشید را همزمان در نگارهای نشان دادهاست، ولی پیوند میان شیر و خورشید بدین گونه که هست ریشه در اخترشناسی کهن دارد و آن چنان بودهاست که هر برجی را ستارهای در آسمان بود و ستارهٔ برج اسد نیز خورشید، چنانکه خواجه نصیر توسی میگوید:
زهره را خانه ثور و هم میزان / شمس را شیر و ماه را سرطان
نتیجه گرفتهاند که چون خاستگاه ستارهشناسی باستان سمور بودهاست پس این نشان انیرانیاست. میتوان چنین پاسخ داد که خود ایرانیان از مردمانی بودند که میراثدار تمدن از میانرفتهٔ سومری گشتند، وانگهی هیچ ملتی را نمیتوان به طور مستقیم مالک ستارهشناسی در عهد باستان دانست. دیگر آنکه آمیزهٔ شیر و خورشید را میدانیم که از زمان چیرگی ترکان بر ایران بر سکهها و درفشها نقش بربست. از اینجا هم نتیجهٔ خاصی نمیتوان گرفت، ترکان فرهنگ و تمدن ایرانی را پذیرفتهبودند، اخترشناسی و منطقةالبروج هم به همین سان. دو دیگر آنکه شیر مورد علاقهٔ بسیاری از مردمان بودهاست. مغولها هم از نقش شیر و خورشید بر نشانهایشان گویا استفاده میکردهاند.
باری به دید من شیروخورشید نشانیاست که با گذشت زمان و با توجه به روحیهٔ ایرانی ساخته و پرداخته شده و اینگونه به ما رسیدهاست. اگر از آیینهای دیگر ملتهای سامی و ترک و تاتار هم اثری در آن باشد به دید من بیشتر اثر ایرانی بر آنهاست تا اثر آنها بر فرهنگی کهنتر و تمدنی ریشهدارتر. برای نمونه دُم Sمانند شیر را در این نشان نگاه کنید، به دنب پیکرههای مردمسار شیرتن میماند.
دیگران دربارهٔ این نشان بسیار گفتهاند. من ولی جز همهٔ آنچه که گفتم بر این باورم شیروخورشید نسبت به انبوه نشانهای دیگر ایرانی یک ارزش ویژه دارد و آن همانا برگزیده شدنش از سوی نمایندگان برگزیدهٔ ملت ایران است. تنها زمانی که نمایندگان راستین ایرانیان با پیروزی در برپایی مشروطه در نشستی نشانی را در جایگاه نشان ملی خویش پذیرفتند، چه این نشان ایرانی باشد یا یهودی یا مغولی به دید من ارج آن بیش از آنچه به تبارش بازگردد به وجاهت قانونیش بازمیگردد.
۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
درست می گویید شیر و خورشید یا سیمرغ و یا فروهر مهم این است که توسط نمایندگان شایسته ملت آن هم در انقلابی پر ارج همچون مشروطه برگزیده شده باشد
ارسال یک نظر