۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

نوروز جمشیدی

باز هم نوروزی دیگر در راه است. از این آیین کهن بسیار سخن‌ها گفته‌ و نوشته‌اند. با این که من همهٔ آیین‌های جهان را نمی‌شناسم و از آن دسته‌ای هم که می‌شناسم جز اندکی نمی‌دانم، ولی گمان نمی‌کنم هیچ آیینی از دید دیرینگی، استواری و گستردگی در سراسر جهان به پای نوروز جمشیدی برسد. پنداری همهٔ شکیب و پایداری برای ایرانی ماندن در این آیین تبلور یافته‌است. سر فرود آوردن دولت ترکیه در برابر نوروز- و آن هم ترکیه‌ای که سالیان دراز جلوی برگذاری این جشن را از سوی کردان ایرانی‌نژاد آن سامان می‌گرفت- نشانی از زورمندی و توانایی این جشن کهن است. و نیز دیدیم که آن روزی که حباب سرخ شوروی ترکید، دوردست‌ترین سرزمین‌هایی که زمانی آشیان ایرانیان بودند به چه شگفتی به دامان نوروز بازگشتند. گو که ققنوس نوروز با گذشت سده‌ها و هزاره‌ها از خاکستر خود بازآفریده شده‌است. آیینی که نوید آمدن بهار می‌دهد و امید نوشدنی دوباره برای جهان، نوزایی‌ای تراویده از اندیشه‌های ایرانی و بازسازی‌ای از فرشکرد آرمانی.

برگذاری دوبارهٔ نوروز به بستر باستانی‌اش فرخنده خبری‌است. ولی در پی آن کسانی کوشیده‌اند تا آن را انیرانی بخوانند تا شاید آن بتوانند آن را از آن خود بشناسانند تا از پسش کمبودهای فرهنگی خویش را پوشش دهند. این گروه دروغ‌پرداز را پاسخی نشاید چرا که سخنانشان ارج دانشیک ندارد و یاوه‌های پوچی بیش نیست. ولی گروهی از پژوهشگران با استدلال‌هایی دانشی داشتن تبار ایرانی را برای این جشن زیر شوال برده‌اند. چهرهٔ برجستهٔ این گروه زنده‌یاد مهرداد بهار پژوهشگر ارزندهٔ ایرانی‌است. بهار همانگونه که گفته شد نوروز را دارای اصلی ناایرانی دانسته و خاستگاه آن را از آن همسایگان میانرودانی ایران می‌داند و احتمال می‌دهد که از فرهنگی بابلی به اندیشه ایرانی درون شده‌باشد. اگر احتمالی که آن استاد فرزانه داده‌است درست باشد هم، نوروز باز از پس هزاره‌ها و سده‌ها ایرانی مانده، رخت ایرانی پوشیده و با اندیشهٔ ایرانی جور درآمده است. بماند که من نوروز را برخاسته از اندیشهٔ ایرانی می‌بینم چه که آن آرمان کهن نوشدگی جهان در لابه‌لای تار و پود این آیین به خوبی آشکار است. انیرانی دانستن تبار این روز می‌تواند به چند عامل بازگردد، یکی داشتن همسان در میان مردمان بابلی و سومری؛ که خوب می‌توان گفت در میان همهٔ ملت‌ها کمابیش چنینی آیین‌هایی دیده می‌شود. دیگر اینکه نوروز را سراسر آیینی زرتشتی نمی‌دانند و بیشتر جنبهٔ ملی دارد. این هم به دید من چیز چندانی را نمی‌رساند، آیین نوروز برپایهٔ استوره‌های آریایی به روزگار پیش از زرتشت باز می‌گردد و اگرچه از سده جوانتر است ولی خوب پس از پیدایی مزدیسنی بیشتر مورد توجه توده‌های مردم بوده‌است دینیاران. سه دیگر آنکه پیدایش نوروز را وابسته به شناخت زیج و گاشماری دانسته‌اند و این دانش‌ها را هم به احتمال ملت آریایی از همسایگان غربی‌اش وام گرفته‌است. درست است آشکاری زمان دقیق نوروز به پس از پیدایش گاشماری باز می‌گردد، ولی فهم رسیدن بهار که دیگر نیازی به دانش تقویم ندارد.

به هر روی نوروز را سده‌هاست که ایرانی‌است. گویی ایرانی‌گری و نوروز روحی یکه دارند. در سرزمین‌هایی که مردمانش دیگر ایرانی را نمی‌شناسند این نوروز همچنان پابرجاست. نوروز دیگر آیینی جهانی‌است، پیشکشی از فرهنگ ایرانی به جامعهٔ جهانی. آیینی است که دشمنان را به زانو در آورده‌است و بیگانگان را به احترام واداشته. نوروزی خوش و سال نوی فرخنده را برای همهٔ جهان آرزومندم؛ و برای ایرانیان نیز اندکی هوای آزاد

۱ نظر:

رضا گفت...

تارنمای گفتگو با زرتشتیان ویژه مناظره با زرتشتیان