۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

ابن قتیبهٔ دینوری؛ ایرانی‌نژادِ عرب‌گرا

ابن قتیبهٔ دینوری نویسندهٔ تازی‌گوی ایرانی‌تبار روزگار عباسیان است. نام او عبدالله و کنیه‌اش ابومحمد و نام پدر و نیایش نیز مسلم و قتیبه بود. پدرانش از مرو بودند و از این رو ابن قتیبه را مروزی نیز خوانده‌اند. همچنین از آنجا که سال‌ها باشندهٔ شهرهای کوهستانی باختر ایران بود به جبلی نیز نامور است. ابن قتیبه خود در عراق(کوفه یا بغداد) زاده‌شد و با پشتیبانی ترکانی که در آن زمان به دربار عباسی رخنه کرده‌بودند پیشرفت کرد و قاضی شهر دینور شد. سال‌ها در این شهر ماند و به همین دلیل به دینوری بیش از هر لقب دیگری شناخته می‌شود. برای پرهیز از اشتباه گرفتن وی با ابوحنیفهٔ دینوری (نویسندهٔ نزدیک به دربار سامانی، نویسندهٔ اخبار الطوال و درگذشته به سال ۸۸۹ ترسایی) برای نامیدن او بیشتر از لفظ ابن قتیبهٔ دینوری بهره می‌برند.
از ابوقتیبهٔ دینوری نوشته‌های بسیاری برجای مانده‌است. نکتهٔ جالب دربارهٔ این نویسنده گرایش‌های عربی اوست، با اینکه خود ایرانی‌نژاد بود در نوشته‌هایش بر شعوبیان و نگره‌های آنان سخت تاخته‌است.
ابوقتیبه در یکی از کتاب‌هایش به نام عیون‌الاخبار کوشیده تا از فصاحت زبان عربی دفاع کند. در کتاب دیگرش المعارف به تبار عرب‌ها پرداخته و توجه اندکی به ایرانیان نشان داده‌است. ابوقتیبه عرب‌ها را سرآغاز بسیاری از دانش‌ها می‌داند، برای نمونه ستاره‌شناسی را از آن ایشان می‌شمرد، حال آنکه هم امروز می‌دانیم که آگاهی عرب از ستارگان و آسمان بسیار اندک بوده‌است و هم در روزگاری نزدیک به خود ابن قتیبه کسانی چون ابوریحان بیرونی بر ادعاهای او ایرادها گرفته‌اند، در این یک مورد ویژه جناب ابن قتیبه کوشیده تا دانش‌های مردمان میان‌رودان، یونانی‌ها، هندیان و ایرانیان در زمینهٔ ستارگان را از آن عرب‌ها بنمایاند.
در کتاب دیگری که کتاب‌العرب نام دارد می‌کوشد تا نژاد عرب را بر ایرانیان برتری دهد و در راه این برتری‌نمایی استدلال‌هایی نیز آورده‌است. این کتاب در زمان خود یکی از دستاویزهای جنگ با شعوبیان بوده‌است. وی در این کتاب ادعا می‌کند که گفته‌های شعوبیه ریشه در رشک ایرانیان بر تازیان دارد! وی نسب را عامل افتخار انسان و برتریش می‌شمرد و در این زمینه تنها شاهزادگان ایرانی را تا اندازه‌ای سنجش‌پذیر با اصالت عرب می‌داند! به دیگر سخن بیابانگردانی را که بیشترشان به دزدی یا دلالی می‌پرداختند را بسیار برتر از ایرانیان دهقان و صنعت‌گر می‌شمرد و تنها فرزندان شاهان و اسواران و دبیران را تا اندازه‌ای به جایگاه این عرب‌ها نزدیک می‌داند.
در جایی که او به مناظره‌های میان عرب و عجم می‌پردازد به آنجا می رسد که ایرانیان عرب‌ها را به دلیل خوردن خوراکی‌ها با دست خالی نکوهش می‌کنند و چنین استدلال می‌آورد که برخورد دست با خوراک جای نگوهشی ندارد و نیازی هم به ابزاری مانند قاشق نیست چرا که به هر روی دست در جایی با خوراک برخورد داشته‌است! برای نمونه خوب گوشتی را که می‌خوریم در آغاز گوسفندی بوده و دست قصاب یا کشندهٔ گوسفند در هنگام ذبحش به گوسفنده خورده‌است! از این دست استدلال‌ها در کار این نویسندهٔ تازی‌گرا بسیار است.
از دیگر جنبه‌های باوری او باید به جبری‌مسلک بودنش اشاره کرد، وی دشمن سرسخت اندیشه‌های معتزله بود.

۲ نظر:

کورش محسني گفت...

درود بر شما. بسيار جالب بود. بايد انگيزه ي اين گونه انسان ها را ريشه يابي کرد. بايد ديد ريشه در چيست. امروز هم از اين دست انسان ها کم نداريم و نمونه ها را خود شما بهتر از من مي دانيد. به اين مي گويند وادادگي. بسيار جالب بود. شاد و سرافراز باشيد

Ariobarzan گفت...

درود؛ سپاس‌گذارم، بله اینچنین است که می‌فرمایید، گونه‌ای از خودبیگانگی یا از خویش‌بی‌زاری‌است که امروز هم بسیار دیده می شود و البته باید بیشتر به ریشه‌های آن پرداخت.
پاینده باشید