برگردیم بر سر گذار پیشین؛هامدبیره یا همان خط پهلوی تا پیش از چیرگی عربها بر ایران خط توده مردم شمردهمیشد. دیندبیره یا خط اوستایی در روزگار ساسانیان به دست موبدانی که بر ما شناختهنیستند برای نوشتن ژرفنگرانهتر اوستا نوآوریشد. اگرچه دبیرهای بود بی کم و کاست،ولی بدبختانه ویژه دینکاران زرتشتی بود و بهرهبری همگانی از آن نمیشد. پهلوی هم که گفتیم دبیرهای از گونه ابجد بود کاستیهای بسیاری داشت. آشکار نبودن صدای راستین را که کنار بگذاریم باید بگوییم که در این خط از یک نماد برای نشاندادن چندین آوا سودبردهمیشد. آنچنان که امروزه خوانش راستین برخی واژههای پهلوی به سختی انجاممیگیرد در گذشته نیز مردمان از این دشواری بیبهره نبودهاند. برای نمونه هنوز اینکه نام پهلوی ویراف درست یا ویراز؟ کشمکشهایی را به همراه دارد. و باز اگر بخواهیم این را هم کنار بگذاریم باز گرفتاری دیگر در این دبیره بود که هزوارش نام داشت. هزوارش آن بود که واژهای را به زبان آرامی مینوشتند و در هنگام خواندن برگردان پهلویاش را میخواندند. برای نمونه ورتا مینوشتند و گُل میخواندند. این بود که در برابر دبیره پهلوی خط عربی تواناتر دیدهمیشد. البته ناگفته نماند که این خط عربی هم در آغاز چندان برتریای نداشت. برای نمونه نقطهگذاری نوآوریای بود که در آینده بر روی این خط انجامشد، پیش از آن برای نمونه بـ،تـ،ثـ،یـ همه به ریخت ئـ(بی همزه) و ج،ح،خ به ریخت ح نوشتهمیشدند. همچنین آوانگاری این دبیره گویا به انگیزه پیشگیری از چندگونهخوانی قرآن باز در آینده انجامشدهاست. هر چند که تا روزگار عباسیان هم در نگارش از به کاربردن این نمادها پرهیز میشد چه که بزرگان عرب و خلیفگان نامهای را که با چنین ویژگیهایی به دستشان میرسید را دُرُشتی به خود میشمردند. در بهسازی خط عربی و نوآوریهای یادشده در آن همه جا دست توانای دبیران ایرانی دیده میشود.
باری؛با چیرگی عربها بر ایران اندکاندک زبان پارسی با خط عربی نوشته شد. درست است که توانایی این دبیره تازه در سنجش با پهلوی در برگزیدنش بیاثر نبودهاست،ولی انگیزههای دیگری هم بیگمان در کار بودهاست.دانستن این خط تازه آموختن عربی را هم آسان میکرد. خواندن قرآن را همچنین. پس آیا انگیزه عربیسازیای در کار بودهاست؟ میدانیم که عربهای مسلمان بر بیشتر ملتهایی که چیرهشدند آنها را عرب ساختند. پس از سدهها چیرگی عربها بر بخشی از گیتی که امروزه جهان عرب خوانده میشود مردمان سرزمینهایی از میانرودان تا مراکش امروزه به عربی سخن میگویند و مینویسند و ایشان را عرب میانگارند و چه خندهدار است که بپنداریم اینان به راستی از تبار تازندگان عرب بیابان عربستان در ۱۴۰۰ سال پیش بودهاند! شاید این دیدگاه بدبینانه باشد ولی بگذارید کمی حرفهای عربی را که به فارسی درآمدهاند در این راستا وارسی کنیم. حرفهای زبان عربی اینهایند:ا،ب،،ت،ث،ج،ح،خ،د،ذ،ر،ز،س،ش،ص،ض،ط،ظ،ع،غ،ف،ق،ک،ل،م،ن،و،ة. در میان این حرفها در زبان پارسی (آن زمان) ا،ب،ت،ج،خ،د،ذ،ر،ز،س،ش،غ،ف،ک،ل،م،ن،و،ه کاربرد داشتند. در این میان جای چهار آوا در میان این حرفها تهی بود که دبیران ایرانی آن روزگار با دستکاری نزدیکترین واتها به آنها چهار حرف تازه را آفریدند و به این فهرست افزودند:پ،چ،ژ،گ. بازمانده حرفهای عربی در زبان ما بیکاربرد بودند. انگیزه نگاهداشتن آنها که در آغاز سیلاب وامواژگان تازی به سرزمین زبان پارسی سرازیر نشدهبود نوشتن نامهای ویژه عربی بود. این البته خود دری بود که به روی واژگان این زبان بیگانه گشودهشد. اگرچه در آینده برخی واژگان پارسی را نیز با حرفهای ویژه عربی نوشتند برای نمونه طوفان به جای توفان،یا طپش به جای تپش،شصت به جای شست و...وامواژهها نیز در آغاز بیشتر به نامهای ویژه (=خاص) مرزبندی میشد چون قرآن یا محمد. به جای آنکه ایرانیان این واژگان را آنگونه که می خواندند بنویسند-غرآن و مهمد- آنگونه که تازیان این واژگان را مینوشتند آنها نیز پیروی میکردند. ولی کمکم گستره وامواژگان بیشتر شد. در اینجا در اندیشه پرداختن به وامواژههای عربی و دردسرشان نیستم، ولی همانگونه که در گذشته به این جستار پرداختم در آینده نیز خواهم پرداخت
...
۱۳۸۶ شهریور ۱۶, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر